عشق تنها در نگاه تو مرا تفسیر بود
چشمهایت حاڪمان ظالم تقدیر بود
من همه آرامشم در خواهش از چشم تو شد
دیدگانےڪه به دیدارش دل من گیر بود
دل نمےخواهد رهایے جستن از بند تو را
تا ابد باید به زندان تنت درگیر بود
دیدنت سرمست بودن از شراب ناب شد
چشمهایت آیههای سورهے تخمیر بود
در هجوم چشم طوفانت به برگ زردتن
آن دمے ڪه عاشقےڪردن برایش دیر بود
عشق پیرے را به سر جنباند و رسوایے ڪشاند
او ڪه دیگر از نگاهش قلب من تسخیر بود
قیس مجنون گشتم و دیوانهے چشمان او
غافل از عشقے ڪه لیلایم، ز نامش سیر بود
رفت ، بےآنڪه دمے فڪر دل زارم ڪند
خواهش من در نگاه او، چه بےتأثیر بود
صبح و مخمورے نمےارزد به مستے در شبی
تلخڪابوسے ڪه نام عشق را تعبیر بود
چشمهایت حاڪمان ظالم تقدیر بود
من همه آرامشم در خواهش از چشم تو شد
دیدگانےڪه به دیدارش دل من گیر بود
دل نمےخواهد رهایے جستن از بند تو را
تا ابد باید به زندان تنت درگیر بود
دیدنت سرمست بودن از شراب ناب شد
چشمهایت آیههای سورهے تخمیر بود
در هجوم چشم طوفانت به برگ زردتن
آن دمے ڪه عاشقےڪردن برایش دیر بود
عشق پیرے را به سر جنباند و رسوایے ڪشاند
او ڪه دیگر از نگاهش قلب من تسخیر بود
قیس مجنون گشتم و دیوانهے چشمان او
غافل از عشقے ڪه لیلایم، ز نامش سیر بود
رفت ، بےآنڪه دمے فڪر دل زارم ڪند
خواهش من در نگاه او، چه بےتأثیر بود
صبح و مخمورے نمےارزد به مستے در شبی
تلخڪابوسے ڪه نام عشق را تعبیر بود
#علی_سلطانی_نژاد
شاعر علی سلطانی نژاد
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو