توسن موے سیاهش، مےخرامد، راهوار
مےبَرَد با بیتبیتِ، شعر اندامش، قرار
غنچهے لبهاے زیبایش، بهر فصلےگلست
مهر ومردادشچنین باشد،چه مےگردد بهار؟
من بهر حاشیهاز چشمش، ڪتابے خواندهام
تا چه تجدیدے دهد، این ترم چشمان نگار
ڪار آهوبرهے چشمش، فقط بیداد بود
مےشود هر دم پلنگـے، صید چشمان شڪار
فصل سرسبز بهارم، آخَرَش خاڪسترےست
در قمار چشمهایش، باختم اینگونه خوار
گفته بودے عاشقے در زیر باران دیدنےست
آه اے ابر بھارے! غیرتے! باران ببار!
هر نرے، در این زمان، همپاے راه عشق نیست
گر چو سلطان،عاشق چشم سیاهت شد،بیار
#علی_سلطانی_نژاد
شاعر علی سلطانی نژاد
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو