با موی شرابت به شرابم هوسی نیست
لب تشنه شدن آینهی هر نفسی نیست
لب تشنه شدن آینهی هر نفسی نیست
این نکته بیاموز و خودت را بکن آزاد
از زمرهی عشقی که گلِ خاروخسی نیست
وا کن ره ِ رفتن برو از خویشتنش چون
در مزرعه ی عشق تو دیگر هرسی نیست
فریاد ِ دلت را به کلیسا ببر اکنون
آنجا اگر ارباب ِ صدایش جرسی نیست
نگذاری که در شرجیِ مردادی بمیرد
دل گرمیِ بازار ِ زمستان ِ کسی نیست
طبل است و بزن، کج بِنِشین تکیه به من زن
دیوار ِ دلم میله ی عصر ِ قفسی نیست
#علی_سعیدی
مصرع مطلع شعر جناب #میر_شکاری
شاعر علی سعیدی بینوا
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو