سال هاست که ریشه میزند سیاهی
در ماه خاموش شب اشنایی
در دیده گریان من میرقصد
رقاصه اشنای گرد باد تباهی
در کنج قفس باکره ای گریان
دما دم میکوبد بر طبل رسوایی
ایین این قبیله ابستن زخمیست
بر پیشانی اش زنند نشان شیدایی
گوری پست درونش جسد ی مست
زنده میشود اما با دمی اهورایی
دستی زغالی ریشه میزند در بهشت
چشمانش !! صورتی غرق در سیاهی
مرا بارها در غل و زنجیر زاییدند
با صورتی گچی با کلمه های واهی
خان روستا هنوز هم خان است
با همان هیبت در خانه ی ویلایی
بارها جستم با دوست این درد را
در سرم مکررمیشود شکیبایی شکیبایی شکیبایی
در ماه خاموش شب اشنایی
در دیده گریان من میرقصد
رقاصه اشنای گرد باد تباهی
در کنج قفس باکره ای گریان
دما دم میکوبد بر طبل رسوایی
ایین این قبیله ابستن زخمیست
بر پیشانی اش زنند نشان شیدایی
گوری پست درونش جسد ی مست
زنده میشود اما با دمی اهورایی
دستی زغالی ریشه میزند در بهشت
چشمانش !! صورتی غرق در سیاهی
مرا بارها در غل و زنجیر زاییدند
با صورتی گچی با کلمه های واهی
خان روستا هنوز هم خان است
با همان هیبت در خانه ی ویلایی
بارها جستم با دوست این درد را
در سرم مکررمیشود شکیبایی شکیبایی شکیبایی
شاعر علی زینلی کرمانی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو