افغان و فغان درهمه جاشعله کشان شد
دردیست که در زندگی ما چو عیان شد
گرگان همه جا بین که چرا گله دریدند
بیچاره شبان را چه بگویم که دوان شد
آن سایه وحشت که همه ترس از آن بود
نقشیست که ابلیس در آن نقش جهان شد
در دایره هستی ما عرض و سما نیست
رفت از بر ما صلح وصفا فتنه برآن شد
شهریست که از حال من و تو خبری نیست
گندم به چه قیمت شدو جو را چه سان شد
زر نیست در آن جیب فقیر نمدی پوش
عمریست فقیر است که عمرش به جان شد
سریست که گر فاش شود اشک تو ریزد
پروانه در آتش شد و عمرش خزان شد
ساقی تو کجا ماندی و می را خبری نیست
در هر طرفم ظلم و ستم رنگ رزان شد
یارا تو بیا جعفری اسرار نهان کرد
شرحیست که این قصه مرا ساز گران شد
شعر از علی جعفری
سروده شده در تاریخ 5 اسفند 1391
دردیست که در زندگی ما چو عیان شد
گرگان همه جا بین که چرا گله دریدند
بیچاره شبان را چه بگویم که دوان شد
آن سایه وحشت که همه ترس از آن بود
نقشیست که ابلیس در آن نقش جهان شد
در دایره هستی ما عرض و سما نیست
رفت از بر ما صلح وصفا فتنه برآن شد
شهریست که از حال من و تو خبری نیست
گندم به چه قیمت شدو جو را چه سان شد
زر نیست در آن جیب فقیر نمدی پوش
عمریست فقیر است که عمرش به جان شد
سریست که گر فاش شود اشک تو ریزد
پروانه در آتش شد و عمرش خزان شد
ساقی تو کجا ماندی و می را خبری نیست
در هر طرفم ظلم و ستم رنگ رزان شد
یارا تو بیا جعفری اسرار نهان کرد
شرحیست که این قصه مرا ساز گران شد
شعر از علی جعفری
سروده شده در تاریخ 5 اسفند 1391
شاعر علی جعفری
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو