فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 1 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

علی اکبرفلاحی – معبود

تو چرا باز دل خستۀ ما می شکنی
به شکرپارۀ لب طعنۀ سنگ از دهنی

سر فرود آمده بر پای سخنرانی تو
لب خاموش مرا باز مبند از سخنی

گر نظر باز نکردی به هوا خواهی من
همچنان خاص ترین خواهش و معبود منی

خود مکن خسته زآزار من غمزده ات
که تو بهتر زهمه دوست و هر اهرمنی

گر که تو سخت ترین زخم و بلایی به دلم
هم چنان در نظرم دلبر نازک بدنی

یک نظر باز بفرما قدمت را به سرم
که مرا سرو خرامانی و گل بر چمنی

باز کن بند قبا را که به یعقوب زمان
تو همان یوسف گم گشته در این پیرهنی

سوی تن باز بیا ای نفس سینۀتنگ
که مرا جان برون در بدن خویشتنی

جام را خسته و محتاج به نو کاسه مکن
که مرا بادۀ گلگون و شراب کهنی

شاعر علی اکبرفلاحی

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو