فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 25 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

علی اکبرفلاحی – امید

آخرِ این شب من صبح سپید است ،سپید
چارۀ درد من خسته امید است،امید

بس که با ناله زدم چنگ به دامان خدا
دیدم از گوشۀچشمان ترش اشک چکید

بازهم از می و جامی است پناهدۀ دوست
قلب بیمار من خسته ز دنیای پلید

من دگر از غل و زنجیر شما خسته شدم
بس کنید ای دغلان، آهوی دل خسته رمید

نه دگر مهر شما خواهم ونه درد شما
عاشق ازرنگ و ریاکاریتان هیچ ندید

عشقتان قابل و ارزانی قلب خودتان
جز غم ودرد چه از عشق شما گشت پدید؟

چشم پاکم نشد آلودۀ بد دیدنتان
گر ز روی رخ گل های شما خار چشید

ای زمان از من رنجور دگر دست بدار
از تو تنها به دل خستۀ من درد رسید

عمر دیگر ندهد وقت که صرف تو کنم
دل دگر از همه غیر از هوس دوست برید
پیرزاد

شاعر علی اکبرفلاحی

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو