آهِ من هم، روزگاری در دل زنجیر بود
غصه می خوردم چرا این آه، دامنگیر بود!
دامن اما، دامن دل را همیشه می گرفت
بس که حیران در کف وارونهی تقدیر بود
امتحان را خوب می دانست، اما سالها
می رسید آنجا که همواره حضورش دیر بود!
مثل یک آن، تندبادی که بپیچد در فضا
در شتابش نالهی ناقوس ،بیتقصیر بود
جنس گرمی داشت، اما مثل یک سنگ صبور
هر چه گرما، در کنارش سست و بی تأثیر بود
آه! با آهی که دارم این دل آرامش نیافت!
مثل زندانی همیشه از شکنجه سیر بود
قطعه ای را زندگی با ساز من اجرا نکرد
گام در گامم، اسیر نالهی زنجیر بود….
1376 /قم/سیدعلی اصغرموسوی
غصه می خوردم چرا این آه، دامنگیر بود!
دامن اما، دامن دل را همیشه می گرفت
بس که حیران در کف وارونهی تقدیر بود
امتحان را خوب می دانست، اما سالها
می رسید آنجا که همواره حضورش دیر بود!
مثل یک آن، تندبادی که بپیچد در فضا
در شتابش نالهی ناقوس ،بیتقصیر بود
جنس گرمی داشت، اما مثل یک سنگ صبور
هر چه گرما، در کنارش سست و بی تأثیر بود
آه! با آهی که دارم این دل آرامش نیافت!
مثل زندانی همیشه از شکنجه سیر بود
قطعه ای را زندگی با ساز من اجرا نکرد
گام در گامم، اسیر نالهی زنجیر بود….
1376 /قم/سیدعلی اصغرموسوی
شاعر علی اصغر موسوی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو