فرصتی تازه بده، عاشقِ تو پیر شده !
چند سالیست که بیمار و زمین گیر شده
چند سالیست که بیمار و زمین گیر شده
فرصتی تازه بده، تا که ببیند یک بار؛
دیگر از دیدن این فاصله ها سیر شده !
فرصتی تازه بده، تا که رها باشد و مَست
نگرانم که چنین در غُل و زنحیر شده
فرصتی تازه بده، این غزلم حیران است
بس که با قافیه ی عشق تو درگیر شده !
فرصتی تازه بده، فاصله ها را کم کن
شُعله ی عشقِ تو بیماری واگیر شده
فرصتی تازه بده، دست قضا را برچین
عشق، بازیچه ی دستِ تو و تقدیر شده
فرصتی تازه بده، تا که مسیحا باشم
فرصتی تازه بده، آمدنت دیر شده…
“مسیحا_تیر ۱۳۹۵”
شاعر علی اصغر عزیزی ( مسیحا )
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو