من عادتم شد با شما سلفی بگیرم
اینجا و آن جا هر کجا سلفی بگیرم
اینجا و آن جا هر کجا سلفی بگیرم
رفتم بسوی آسمانهاوهمان جا
آهسته گفتم با خدا سلفی بگیرم
وقتی که ماری شد نشان یک پیمبر
رفتم همانجا با عصا سلفی بگیرم
در موج خیز حادثه با سیل و طوفان
گفتم که باید من دوتا سلفی بگیرم
رفتم میان مسجد و دیدم که باید
در جشن شادی و عݫا سلفی بگیرم
از بس که من با دیگران سلفی گرفتم
گفتم تو هم با من بیا سلفی بگیرم
رفتم کنار ساحل دریای عمان
با کشتی بی ناخدا سلفی بگیرم
#علی_آراسته
شاعر علی آراسته
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو