…از دردِ اینهمه جنگ و خونریزی، آنهم در مشرق زمینی که روزگاری زادگاهِ عشق و عرفان و انسان بوده…
هی! با توام ستاره ی زیبایِ مشرقی
بیدار روی ظلمتِ شبهایِ مشرقی
خنجر به جایِ عاطفه می روید ای رفیق!
چندیست کنجِ خلوتِ دلهایِ مشرقی
یک عالمه دعا و ثنا تا برآورد،
دستی از آستینِ اهورایِ مشرقی
کشتیِ نوح غرق و در آتش خلیل سوخت
خاموش گشته آن یَدِ بیضایِ مشرقی
مریم نزاد و عشق نرویید و شب نرفت،
در جُلجَتا شکست مسیحایِ مشرقی
هر چه عصا زدیم تَرَک برنداشت این
نیلِ سیاه و شومِ بلایایِ مشرقی
ریشه دَوانده مرگ و دریغا و صد دریغ،
از لحظهای دَمیدَنِ عیسایِ مشرقی
◻
با ما بگو از عاقبتِ این قمارِ خون،
فالی بزن ستاره ی زیبایِ مشرقی
کی میرسد پس این قدمِ گرمِ آفتاب،
از پشتِ خوابِ قلّه ی تنهایِ مشرقی…
مشرق زمینِ زخمی/تابستان 96
شاعر علیرضا مهدوی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو