فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 17 مهر 1403

پایگاه خبری شاعر

علیجان قناد مقدم

تصویر تست

علیجان قناد مقدم

آه این پرنده های قفس طرحی از منند

در ماجرای پرتره یک جور مبهمند

پایین ابر خط خطی ام شهر کوچکی است

این نقطه های ساکن وخوشبخت آدمند

احساس می کنم که براندام زرد بوم

دارند جای پنجره ها پرده می کشند

شاید منم کلیشه عکس شماره دار

سلول انفرادی روحی اسیر بند

ته چهره های عاطفی بی خیال باش

دیگر برای صورت من خنده آورند

وقتی سکوت آخر حرف غرور توست

با چشمهای بسته به حال خودت بخند

آه از قفس قفس قفس دست های تو

دستان بی کسی که تورا هدیه می دهند.
2
ماه اتفاقا از فراز خانه ها رد شد

باید که در این کوچه ها گم می شدم،بد شد

از من خداحافظ اگر می بینمت فردا

با اینکه می دانم دلم تنگ تو خواهد شد

 

امشب نشد بود و نبودت را بپرسم هیچ

اما گریزی نیست باید بود، شاید شد

یکوقت باران می زد و ما را جنون می برد

حالا همین خلواره ها دیوار شد، سد شد

با رفتنت چشمم به عشق و مرگ عادت کرد

قلبم شبیه جاده ای پر رفت و آمد شد!!

خولواره ها نیما
3
همزمان زمزمه کردند دوعابر،مرده

چمدان دارد ودفتر به چه خاطرمرده؟

 

این همان زنده ترین نیست که بازی میکرد؟

چه هنرپیشه خوبیست چه ماهر مرده

 

خانمی نبض گرفت وبه ترحم برخواست

: تپشی توی رگش نیست به ظاهر مرده

 

شاعری دکمه پیراهن او پس زدو گفت:

حس غربت زده یک مرغ مهاجر مرده

یک نفرهم تلفن زد که: حوالی بهار

کوچه خاطره یک مرد مسافر مرده

همه جا رنگ شدو سرزده باران آمد

گفت: مردم بپذیریم که شاعر مرده

صبح فردای کلاس وصف حاضر غایب

مبصر وناظم ودربان ومشاور مرده

بوالهوس،بی سروپا،فاصد،خائن،عاشق

حاضرم،حاضرآقا،حاضر،حاضرمرده

همه رفتند از این صحنه وباران هم رفت

این همان مرد که در پرده آخر مرده