فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 18 تیر 1404

پایگاه خبری شاعر

علي اصغر اسماعيلي – شرم میخک

خزان عمر مرا موسم بهار آمد
دل شكسته ى من عاقبت به كار آمد

چه سرگذشتِ عجيب و غريب دارد دل!
قرار رفت و گمان مى كنم قرار آمد

نمانده هيچ اثری چون ز “چشم و دلْ سيرى”
بدان دوباره در آيينه ام نگار آمد

خروشِ سيل اَم و در كوى او زمينگيرم
به جبر برد مرا تا به اختيار آمد!

براى دل كه گريزى ز خامسوزى نيست!
چگونه سوی رخ آتشین یارآمد!؟

حريمِ بسترَش آماجِ شرم ميخك شد
گلِ سترونِ رسوايى ام، به بار آمد

تپيده از رگِ سنگِ خِرَد، چو خونِ جنون-
شكستِ من ز كفِ نبض بى قرار آمد!

به قدر نيستى ام، گشته ام رها در او
شرابِ هستى ام از ساغرِ بهار آمد


شاعر علي اصغر اسماعيلي

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو