جاری شده بودم که به دریا برسم
شب همسفرم شد که به فردا برسم
شب همسفرم شد که به فردا برسم
بی راهه فراوان شده و می ترسم
آخر به سکوت سرد صحرا برسم
از خط زمین به آسمان جا ماندم
باید بدوم به خط دنیا برسم
در همهمه ی فرار از دست خودم
غافل نشدم از “تو” که به “ما” برسم
آرامش قو زمان مرگش زیباست
ای کاش فقط شبی به قوها برسم
پابند زمینم و دلم می تازد
می خواهم از این سکون به بالا برسم
عظیمه ایرانپور
شاعر عظیمه ایرانپور
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو