صبح می آید نفس هایش پر از عطر بهار
بانوای خوش چکاوک ،دردل دشت امید
باز می یابم حضور، دردل این زندگی
می نویسم ازجنون ،در دفتر پُر راز مستِ امید
می روم سوی افق،فارغ ز هر بیم و شمیم
بادلی سرشار از شوق ،پُرراز هفت امید
می چکد شعر از لب پیمانه پرواز عشق
درپی رنگین کمانم،در هوای پُر طراوت امید
تاکه نوری می تراود از فراز کوچه ها
شعرهایم می شود لبریز از ایجاز عادات امید
“منوچهر فتیان پور “


