محمود انصاری
تا رخ نمـــــودی عشق ما را تا بهشت برد
آن سیب سرخـــی که مرا تا سرنوشت برد
لب های من با بوســــه های سرخ و آبدار
گیلاس لب های تـــو را تا فصل کِشت برد
لبخندهامان در حـــریم گــرم زندگـــی
هوش از سر هــر عاشق زیبا سِرِشت برد
حالا جهان تاریخ پیوست مـــــن و تــو را
با خط سرخــــی از جنون آمـد نوشت برد
وقتی تـــو معشوقی فقـط هرگز نمیــشود
یاد از خــدایِ کعبه و دیــر و کُنِشت برد
حالا تو هستی و دلــــی کز شوق دیدنت
ما را به عطر بــــــوسه تا اردیبهشت برد
محمود انصاری
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران