دیوانه اگر عاقل چشمان تو گردد!
راهش بده در خانه که مهمان تو گردد!
عشقی که به چشمان تو سوگند ببندد!
هر لحظه در آغوش تو ایمان تو گردد!
بیمار تو اینبار پر از درد جنون است!
کی میشود اینبار که درمان تو گردد!
زخمی که پُر از قطره ی خون است درونم!
دریا شود آخر که به فرمان تو گردد!
تکرار پر از واژه ی عشق است وجودم!
هر واژه ی من زیره به کرمان تو گردد!
تنگ است غروبم لب بومَم تو کجایی؟!
آغوش من اَشکی که به چشمان تو گردد!