ابروی یار
در غم ابروی تو، مردمان دل داده اند
چشم شهلا را نگو، جان ما را برده اند
محشری برپا شده، از نشان بر لبت
واکن آن لعلت بگو، رهروان دل مرده اند
قد رعنای تو را، نازم هر دم ای نگار
دلربایی دل ببر، دلبران کی دیده اند
یک جهان دل داده را، گلرخی همچون تو را
دار گلها هِی شود، چون بیایی مرده اند
ای شه والا مقام، بر گدایان دانه ریز
جعل درگاه توئیم، گر برانی رانده اند
چشم یاری از تو هست، گرچه چشمانم سیاه
جنتش را جو فروخت، آدمیام خوانده اند
ای که انسان را سری، ذات تو اطهر شده
ما خدا را بنده ایم، گر خطا هم کرده اند
با نگاهی از تو یار، ما بَدان بِه میشویم
در نوای شعر پژمان، با نگاهت زنده اند
عسگر جعفری(پژمان)
در غم ابروی تو، مردمان دل داده اند
چشم شهلا را نگو، جان ما را برده اند
محشری برپا شده، از نشان بر لبت
واکن آن لعلت بگو، رهروان دل مرده اند
قد رعنای تو را، نازم هر دم ای نگار
دلربایی دل ببر، دلبران کی دیده اند
یک جهان دل داده را، گلرخی همچون تو را
دار گلها هِی شود، چون بیایی مرده اند
ای شه والا مقام، بر گدایان دانه ریز
جعل درگاه توئیم، گر برانی رانده اند
چشم یاری از تو هست، گرچه چشمانم سیاه
جنتش را جو فروخت، آدمیام خوانده اند
ای که انسان را سری، ذات تو اطهر شده
ما خدا را بنده ایم، گر خطا هم کرده اند
با نگاهی از تو یار، ما بَدان بِه میشویم
در نوای شعر پژمان، با نگاهت زنده اند
عسگر جعفری(پژمان)
شاعر عسگر جعفری
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو