فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

عرض شوق

شبی شوقم شبیخون بر سر آوردز غـم در پـای دل جـوشـی بــرآوردتـنـم زنـار گـبـران در مـیـان بـسـتدل شوریده شوری در جهان بستبــکـلـی از خـرد بـیـگـانـه گـش…

شبی شوقم شبیخون بر سر آوردز غـم در پـای دل جـوشـی بــرآورد
تـنـم زنـار گـبـران در مـیـان بـسـتدل شوریده شوری در جهان بست
بــکـلـی از خـرد بـیـگـانـه گـشـتـمچـو افیون خـوردگان دیوانه گشـتـم
چـو زلفـش بـیقـراری پـیشـه کردمفــغــان و آه و زاری پــیـشــه کـردم
ز مژگان اشـگ خـونین میفشـاندمبــه آبــی آتـش دل مـی نـشـانـدم
نــمــی آســـودم از فــریــاد و زارینمی تـرسـیدم از دشـنام و خـواری
خـروشم گوش گردون خـیره میکردهــوا را دود آهــم تــیــره مــیــکــرد
پـیاپـی زهر هجـران می چـشـیدمقـلم بـر هسـتـی خـود میکـشـیدم
هـمـه شــب گـرد مـنـزلـگــاه یـارمطــواف کــعــبــه جــان بـــود کــارم
ضـمـیرم بـا خـیالـش راز مـیخـوانـدبـسـوز این بـیتـهـا را بـاز مـیخـوانـد

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج