لیلی تو بگو بی تو کجا باید رفت
اصلا تو بگو بی تو چرا باید رفت
لیلی تو بیا درد دلم را بزدای
عاشق هم اگر نبودی عاشق بنمای
لیلی تو چرا ندیدی آوار شدم
خفتی و ندیدی ز چه بیمار شدم
هیچکس حس مرا درک نکرد
باوفا غم که مرا ترک نکرد
حس خود چگونه باید رو کرد؟
یا که با غصه و غم ها خو کرد
حرف دل را نزنی درددل است
مرگ بر دل که به عشق تو ول است
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند
غمها چه بلاها به سرم اوردند
ایهاالناس بیایید من عاشق شده ام
لیلی بِنِگر ز خنده فارغ شده ام
چار است بخواب ای دل مجنون خواهش
بس است دگر تکرار این میخوامش
غیر از تو ندارم به جهانم میلی
خم شد کمرم تاب ندارم لیلی
لیلی به تو آنگونه که باید گفتم
حال اگر رد بدهی می افتم
اصلا تو بگو بی تو چرا باید رفت
لیلی تو بیا درد دلم را بزدای
عاشق هم اگر نبودی عاشق بنمای
لیلی تو چرا ندیدی آوار شدم
خفتی و ندیدی ز چه بیمار شدم
هیچکس حس مرا درک نکرد
باوفا غم که مرا ترک نکرد
حس خود چگونه باید رو کرد؟
یا که با غصه و غم ها خو کرد
حرف دل را نزنی درددل است
مرگ بر دل که به عشق تو ول است
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند
غمها چه بلاها به سرم اوردند
ایهاالناس بیایید من عاشق شده ام
لیلی بِنِگر ز خنده فارغ شده ام
چار است بخواب ای دل مجنون خواهش
بس است دگر تکرار این میخوامش
غیر از تو ندارم به جهانم میلی
خم شد کمرم تاب ندارم لیلی
لیلی به تو آنگونه که باید گفتم
حال اگر رد بدهی می افتم
شاعر عدنان سعیدزاده
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو