سرم به سجده زدم …عالمم دگرگون شد
صدای عدل زدم …حنجرم پرازخون شد
گسستم ونشکستم زدست دشمن دون
ولی ز دوست شکستم …دلم پراز خون شد
برای پرچم نامت… وطن …چها دادیم
به آتشت که کشیدند…..پرنده مجنون شد
هزار خون هزاران …جوان ایرانی
فدای رنگ سه رنگت …به هر شبیح خون شد
هزار دشمن روبه صفت…چو گرگ شرور
برای من همه یک بازی النگ دون شد
ولی جسارت یک بی صفت …دراین بازی
به پرچمم زده آتش….دلم پرازخون شد
دربدترین حالتش اگردر نظربگیریم توبا نظام مشکل دا ری اما باادعای وطن داری
وطنی که توا دعای آزادیش راداری
چراهشتادملیون ایرانی را لای پرچم همین وطن به آتش کشیدی؟
صدای عدل زدم …حنجرم پرازخون شد
گسستم ونشکستم زدست دشمن دون
ولی ز دوست شکستم …دلم پراز خون شد
برای پرچم نامت… وطن …چها دادیم
به آتشت که کشیدند…..پرنده مجنون شد
هزار خون هزاران …جوان ایرانی
فدای رنگ سه رنگت …به هر شبیح خون شد
هزار دشمن روبه صفت…چو گرگ شرور
برای من همه یک بازی النگ دون شد
ولی جسارت یک بی صفت …دراین بازی
به پرچمم زده آتش….دلم پرازخون شد
دربدترین حالتش اگردر نظربگیریم توبا نظام مشکل دا ری اما باادعای وطن داری
وطنی که توا دعای آزادیش راداری
چراهشتادملیون ایرانی را لای پرچم همین وطن به آتش کشیدی؟
شاعر عبدلرسول بلاغی پور
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو