فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 19 آذر 1403

پایگاه خبری شاعر

عبدلرسول بلاغی پور – بیازیبا روی..غزلیات آزاداعلا

این چه حسی ست میان منوتو….زیبارو
چه نیازیست دولب ..درلب تو…زیبارو
آتش دیده ندانم زچه میچرخانی؟
هرچه باشی..شده ام عاشق تو..زیبارو
گل عزیزاست ولی ازتوکه بهترنبوود
میل ماگفته.. شما به زگلی …زیبارو
هوس ماه وستاره…. به شبهانکنم
اوزسنگ است ..توخود ماه منی..زیبارو
شوق دیدار مرا داریو من میدانم
من کناردل تو خانه کنم…زیبارو
هوس شهدشرربار لب من داری
من همینجام لب ازدل بدهم…زیبارو
شوروشیرین وشکرپاره… همش نزدشماست
من که باشم که مرا میطلبی ….زیبارو
بازاین بازی عشاق به پایان نرسید
بازی برده که ازماست…بیا..زیبارو
عالم عمر فقط لحظه الان باشد
رفته اش رفته وآینده خمش ..زیبارو
درهمین لحظه بیا درهمو برهم بشویم
مابقی راز رهایست …بیازیبارو
………..پاسخ
خوب دانم ….گرفتارمنی …میایم
همه جا خواروخریدارمنی …میایم
دایماپشت سرم هرزه چشمت پیداست
چشم درویش کنی …نازکشی..میایم
بهرمن خانه ای از خشت طلا گرسازی
سندش نام دوپایم بزنی ….میایم
ماشین پورشه ای زیردوپایم باشد
کم توقع شده ام ….گربدهی..میایم
عشق یک بازی گرم است که دایم گفتی
لاجرم شهر سپیدان بدهی …میایم
عشق امروزه دلاراست برای رخ من
بانکی از بانک جهانی بدهی ..میایم
مهریه نقد کنی …نی که سندبنویسی
باغ انجیر ه به مهرم بکنی …میایم
دختر شاه پری هستم و زیبا رویم
پول آرایش رویم بدهی …میایم
بهر زیبا شدنم …پول دلاری بدهم
غیرازاین زشت و زمختم. ..ولی میایم
………..

شاعر عبدلرسول بلاغی پور

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو