من آن درخت خزان دیده ام که بارش نیست
همان کسی که دلارام او-نگارش- نیست
شبانه در ره پر پیچ و خم سفر سخت است
یگانه رهرو درمانده را که یارش نیست
دمی سکوت کن ای باد سرد پاییزی
شرر مزن به غمین نوگلی که خارش نیست
یکی است مردن و ماندن برای خسته ی هجر
رواست گر که بمیرد چو جان کنارش نیست
نگاه کن که غروب است و ژاله می بارد
از آسمان که بجز گریه کار و بارش نیست
و طائر است که اکنون بجای باد خزان
هماره ناله کند در جهان که یارش نیست
همان کسی که دلارام او-نگارش- نیست
شبانه در ره پر پیچ و خم سفر سخت است
یگانه رهرو درمانده را که یارش نیست
دمی سکوت کن ای باد سرد پاییزی
شرر مزن به غمین نوگلی که خارش نیست
یکی است مردن و ماندن برای خسته ی هجر
رواست گر که بمیرد چو جان کنارش نیست
نگاه کن که غروب است و ژاله می بارد
از آسمان که بجز گریه کار و بارش نیست
و طائر است که اکنون بجای باد خزان
هماره ناله کند در جهان که یارش نیست
شاعر عباس طبیبی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو