حیف از این شور بهارم که چنین پاییز شد
ابر دل تنگ از این باغ دلم لبریز شد
یاد آن صبح بهاری که جوان بود و لطیف
خنده ی غنچه چه شد روز چرا شبدیز شد
کاروان های پر از شاپرک و دل بسته ی گل
کو؟ چه ماتمکده ای گشته خزان گلریز شد
دست غارتگر این باد ندارد سر صلح
آن مسیحا نفسش زود چرا چنگیز شد
اول قصه بهاران و پر از وعده ی گل
باز این قصه چرا این همه حزن انگیز شد
شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم*
طاقتی طاق شده از غزلم سر ریز شد
ابر دل تنگ از این باغ دلم لبریز شد
یاد آن صبح بهاری که جوان بود و لطیف
خنده ی غنچه چه شد روز چرا شبدیز شد
کاروان های پر از شاپرک و دل بسته ی گل
کو؟ چه ماتمکده ای گشته خزان گلریز شد
دست غارتگر این باد ندارد سر صلح
آن مسیحا نفسش زود چرا چنگیز شد
اول قصه بهاران و پر از وعده ی گل
باز این قصه چرا این همه حزن انگیز شد
شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم*
طاقتی طاق شده از غزلم سر ریز شد
*- این بیت از زنده یاد سیدحسین حسینی است.
شاعر عباس رحیمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو