عمری به دور خویش هم چو پیله تنیده ام
پروانه ای نشد و رنج تلخ کشیده ام
پلکی زدم گذشت بی درنگ جوانی رفت
پاییز شد به فصل سوگ زرد رسید ه ام
افسوس بر جوانیم که با چو منی طی شد
من هم چو او به عمر خویش عیش ندیده ام
گردی میان باد آرزویش ماندن بود
با این خیال عمر را به دوش کشیده ام
برباد رفته ای که نا تمام به آخر شد
این تلخی هراس را همیشه چشیده ام
آخر بگیرم از تو کام دل نفسی باقیست
از غنچه ات جوانیم که بوسه نچید ه ام
پروانه ای نشد و رنج تلخ کشیده ام
پلکی زدم گذشت بی درنگ جوانی رفت
پاییز شد به فصل سوگ زرد رسید ه ام
افسوس بر جوانیم که با چو منی طی شد
من هم چو او به عمر خویش عیش ندیده ام
گردی میان باد آرزویش ماندن بود
با این خیال عمر را به دوش کشیده ام
برباد رفته ای که نا تمام به آخر شد
این تلخی هراس را همیشه چشیده ام
آخر بگیرم از تو کام دل نفسی باقیست
از غنچه ات جوانیم که بوسه نچید ه ام
شاعر عباس رحیمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو