ناز مکن ناز مکن از سر خود باز مکن
ساز تو را من زده ام کوک دگر ساز مکن
اول و آخر همه ام بی تو نپاید دل من
هر چه بخواهی طلبم عشوه ی غماز مکن
روز به دنبال توام خواب تو شد کار شبم
از لب رویای شبم سر زده پرواز مکن
لحن پر از عشوه ی تو تاب تحمل ببرد
فرصت خمیازه بده سر زده آواز مکن
بر شده از دست دلم طاقت هر تاب و شکیب
وعده سرآمد چه کنم ای گله سرباز مکن
گرچه تو گفتی که نگو هلهله اما به سکوت
رازمن و عشق ترا با همه ابراز مکن
گرکه نگویم چه کنم شور بریده نفسم
از سرمن در گذر و سابقه احراز مکن
ساز تو را من زده ام کوک دگر ساز مکن
اول و آخر همه ام بی تو نپاید دل من
هر چه بخواهی طلبم عشوه ی غماز مکن
روز به دنبال توام خواب تو شد کار شبم
از لب رویای شبم سر زده پرواز مکن
لحن پر از عشوه ی تو تاب تحمل ببرد
فرصت خمیازه بده سر زده آواز مکن
بر شده از دست دلم طاقت هر تاب و شکیب
وعده سرآمد چه کنم ای گله سرباز مکن
گرچه تو گفتی که نگو هلهله اما به سکوت
رازمن و عشق ترا با همه ابراز مکن
گرکه نگویم چه کنم شور بریده نفسم
از سرمن در گذر و سابقه احراز مکن
شاعر عباس رحیمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو