در ها شکسته شد بی امان می ریزد
از پنجره تنِ آسمان می ریزد
در سنگ فرش ها جای پایی نیست
در بیشه های تب بی نشان می ریزد
دنیای من تویی بی کران و دل گستر
درمن بی تو غم یک جهان می ریزد
باور به عشق را با تو باور کردم
هر باورم بی تو ناگهان می ریزد
این عشق را غمی در درونم پرورد
از نا کجا غمی در گمان می ریزد
چه کس بهار را در پرستو پر زد
که بی قرار شد آشیان می ریزد
از عشق شد جهان غلغله در بامش
بالا روی اگر نردبان می ریزد
از پنجره تنِ آسمان می ریزد
در سنگ فرش ها جای پایی نیست
در بیشه های تب بی نشان می ریزد
دنیای من تویی بی کران و دل گستر
درمن بی تو غم یک جهان می ریزد
باور به عشق را با تو باور کردم
هر باورم بی تو ناگهان می ریزد
این عشق را غمی در درونم پرورد
از نا کجا غمی در گمان می ریزد
چه کس بهار را در پرستو پر زد
که بی قرار شد آشیان می ریزد
از عشق شد جهان غلغله در بامش
بالا روی اگر نردبان می ریزد
شاعر عباس رحیمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو