ای آن که به پای تو رفته ام بر باد
دل باخته را خون دل نباید داد
هر روز شوی نو همیشه آغا زی
ای تازه ترین ها نمی روی از یاد
آن روز که عشقت نهاد بر دل داغ
گفتم نه به جایی نمی رسد فریاد
هرگز من به تو خرده ای نمی گیرم
این رسم که بر عاشقت کنی بیداد
ای عشق چه کردی شدم چنان تسلیم
عمریست اسیرم نمی شوم آزاد
تیری که نگاهت شبی به قلبی زد
در قلب سپاهم کسی زمین افتاد
شورید چنان عشق در نوردیدم
ویران شده شهرم نمی شوم آباد
آن عطر تن و حلقه های گیسویت
هر روز مرا امتداد می داد
دل باخته را خون دل نباید داد
هر روز شوی نو همیشه آغا زی
ای تازه ترین ها نمی روی از یاد
آن روز که عشقت نهاد بر دل داغ
گفتم نه به جایی نمی رسد فریاد
هرگز من به تو خرده ای نمی گیرم
این رسم که بر عاشقت کنی بیداد
ای عشق چه کردی شدم چنان تسلیم
عمریست اسیرم نمی شوم آزاد
تیری که نگاهت شبی به قلبی زد
در قلب سپاهم کسی زمین افتاد
شورید چنان عشق در نوردیدم
ویران شده شهرم نمی شوم آباد
آن عطر تن و حلقه های گیسویت
هر روز مرا امتداد می داد
شاعر عباس رحیمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو