تو سرآغاز غزل شو بکشان سوی سه راهی
که به هر سو افقی نو و رسد راه به ماهی
تو به هر دانه بگویی که به پا گشته ببالد
به فراتر بکشی دست نهالان به پگاهی
وطراوت به سحراز دل دستان تو نوشد
بخورد نرگس مستی قدح از لعل صراحی
نرود جوی به سویی ندود آب به رودی
نخورد دشت از آن سیر مگر آن چه تو خواهی
به فراخوان نوایت همه عالم بخروشد
و شده سینه ی خسته چه نوا خانه ی آهی
همه در گرد تو چرخندکه گران گاه مداری
تو نخیز از دل مرکز که رسد روز تناهی
غزلم روح ندارد نفسم شعله ندارد
مگر آن لحظه که برقی زند از چشم نگاهی
توکه میکده داری و چنان سرخوش و مستی
قدحی نیز بنوشان نه بسی گاه به گاهی
که به هر سو افقی نو و رسد راه به ماهی
تو به هر دانه بگویی که به پا گشته ببالد
به فراتر بکشی دست نهالان به پگاهی
وطراوت به سحراز دل دستان تو نوشد
بخورد نرگس مستی قدح از لعل صراحی
نرود جوی به سویی ندود آب به رودی
نخورد دشت از آن سیر مگر آن چه تو خواهی
به فراخوان نوایت همه عالم بخروشد
و شده سینه ی خسته چه نوا خانه ی آهی
همه در گرد تو چرخندکه گران گاه مداری
تو نخیز از دل مرکز که رسد روز تناهی
غزلم روح ندارد نفسم شعله ندارد
مگر آن لحظه که برقی زند از چشم نگاهی
توکه میکده داری و چنان سرخوش و مستی
قدحی نیز بنوشان نه بسی گاه به گاهی
شاعر عباس رحیمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو