رویی نمانده تا که بسوی تو رو کنم
با چشم نرگست زغمم گفتگو کنم
با چشم نرگست زغمم گفتگو کنم
در بحر بی کرانه ی چشمان مست تو
با زورق شکسته چگونه سجو * کنم
کی سر زند سپیده ز بخت سیاه من؟
تا در نماز عشق تو را آرزو کنم
خون جای اشگ می چکد از دیدگان من
با خون دیده بهر نمازت وضو کنم
گفتم ز باده ی لعلت می ام چشان
گفتی به من که خون جگر در سبو کنم
رفتند راهیان محبت از این دیار
یاران رفته را به کجا جستجو کنم
گردم غلام حلقه بگوش سرای تو
تا خاک آستان درت روفت رو کنم
باد خزان وزیده بر این نو بهار عمر
( عارف) چگونه بغض نهان در گلو کنم
***************************
سجو*=آرام گرفتن، به ساحل رسیدن. …دهخدا
*********************************
انصاری ( عارف) 20/11/1395 تهران
شاعر عباس انصاری (عارف)
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو