ماهی که به دست داس دارد
یک عاشق بی حواس دارد
این زخم که بر دلم نشانده
یک روز بدان تقاص دارد
دنیای پرآشوب من و تو
هم فلسفه هم اساس دارد
چشمان مرا درست بنگر
در خود رگ التماس دارد
اشکی که چکیده از دو چشمم
در آینه انعکاس دارد
ویرانم و خانه های ویران
با اسم شما جناس دارد
این عاشق پاکباز تنها
یک دشمن سرشناس دارد
قلبی که صدای خنده اش مرد
از بی نفسی لباس دارد
یک گوشه نشستنش عجب نیست
چون حسرت یک تماس دارد


