فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 14 آذر 1403

پایگاه خبری شاعر

طنز؛ همه دار و ندار «باباچاهی‌» در آوردگاه زبان


سرویس استان‌های پایگاه خبری شاعر به نقل از (ایبنا) – الهام بهروزی: بی‌شک افرادی که با شعر امروز پارسی دمساز و همنشین هستند، با نام علی باباچاهی بیگانه نیستند؛ شاعری که در شعر ضمن رسیدن به عشق، از موتیف‌ها و مسائل اجتماعی غافل نمانده است. او با بیانی گاه معترضانه، وضعیت امروز شعر و زمانه خود را بازنمایی می‌کند.

باباچاهی متولد ۲۰ آبان ۱۳۲۱ در کنگان است که رنگ و بوی اقلیم جنوب را در شعر او می‌توانید لمس کنید. این شاعر که در فضای پسانیمایی و پست‌مدرن به شعر جامه نو پوشانده، به عقیده بسیاری از ادیبان، زبان مألوف در شعر را نشانه می‌گیرد و در حرکتی غیرمتعارف، ساخت‌شکنانه و بازیگوشانه از زیباشناسی مسلط شعر مدرن فارسی عبور می‌کند. او طرح نو در می‌اندازد؛ طرحی که البته بیشتر خوشایند مخاطبان نخبه‌گرا و خاص‌پسند است تا مخاطب عام شعر؛ چون بازی‌های زبانی این شاعر برای هر خاطری آشنا نیست!

این‌گونه به‌نظر می‌رسد که باباچاهی در شعر همان راهی را رفته که ویتگنشاین در فلسفه رفته است؛ هر دو با زبان سر و کار دارند؛ یکی در شعر و آن دیگری در فلسفه. باباچاهی ارکان زبان را در شعر هوشمندانه و آگاهانه درهم شکسته و زبانی نو و منحصربه‌خود پدید آورده است. به عبارتی، تخیل در شعر او معطوف به زبان شده است.

مجید اجرایی، شاعر و منتقد ادبی بر این باور است که «علی باباچاهی زبان را به هویت و ماهیت عینی و غریزی خود برگردانده و زبان را از درافتادن در ورطه سوبژکتویسیم وارهانده است. باباچاهی زبان را به امری شوخ، شنگ و شاداب بدل کرده و آن را از رخوت روزمرگی به در آورده است.»

این دیدگاه باعث شد که به مناسبت ۲۰ آبان، زادروز علی باباچاهی، شاعر نوگرای جنوبی با مجید اجرایی، منتقد ادبی درباره باباچاهی و نقش‌آفرینی او در شعر امروز و ساخت‌شکنی در زبان شعر به گپ و گفت بنشینیم.

– مهم‌ترین خدمتی که باباچاهی به زبان در شعر کرد از دید شما کدام است؟

مهم‌ترین خدمت باباچاهی به زبان این بوده که زبان را از محصور شدن در الگوهای خطی، تک‌ساحتی، یک لایه، سنگ شده و دفرمه شده نجات داده است. او زبان را به هویت و ماهیت عینی و غریزی خود برگردانده و زبان را از درافتادن در ورطه سوبژکتویسیم وارهانده است. باباچاهی زبان را به امری شوخ، شنگ و شاداب بدل کرده و آن را از رخوت روزمرگی به در آورده است.

اگر بخواهم عنوان فلسفی دقیق‌تری به زبان او بدهم، می‌گویم زبان او زبانی اسپینوزیستی است؛ زیرا دشمن نژندی، فشردگی و پژمردگی در فرم و محتوا است. زبان او زبان لحظه است و شعر لحظه شعر ابدیت است. او حافظه را چونان «پل سلان در سیلان می‌بیند» و زبان‌بازی را در اقیانوس خروشان اکنون به مثابه زندگی محوریت می‌‏بخشد.

– این شاعر با استفاده از بازی زبانی قاعده زبان شعر را در هم ریخت؛ اما با همه این ساخت‌شکنی‌ها و حرکت‌های غیرمتعارف، زبان را از کالاشدگی در شعر رهاند که البته ساختارشکنی‌های باباچاهی نقدهایی هم به همراه داشت ولی فلسفه‌ای که در پس همه بازی‌های زبانی شعری اوست، موجب شد شعر او به رستگاری برسد، دیدگاه شما در این باره چیست؟

واقعیت این است که شعر چیزی جز زبان بازی نیست و بازی، تداعی‌کننده ماهیت سیال زندگی است. زندگی رودی جوشان وارد شدن امواج و بی‌قرار است و بازی نیز همین‎گونه است. بنابراین اگر به الگوهای پساسوسوری از یک سو و روایت‌های ویتگنشتاینی هم گوشه چشمی بیندازیم، آن وقت می‌بینیم که شعر و زبان و بازی وزندگی، رفیق خانه و گرمابه و گلستان هم هستند و همین وجه است که زبان را از کالاشدگی نجات می‌دهد و حکم مسخ زبان را فسخ می‌کند.

– طنز هم آیا در این رستگاری سهم داشته؟ چون او برای ملموس کردن جهان پیرامون خود در موقعیتی جدی، از این ابزار با هنرمندی بهره گرفته است؟

طنز تنها شعار جدی زیست جهان باباچاهی است‌؛ طنز که به‌خصوص در زبان متاخر باباچاهی به کرات و مرات در مقابل دیدگان مخاطب رژه می‌رود دیگر نه به‌عنوان یک تکنیک خاص و نه فقط به‌عنوان یک شگرد هنری و زیبایی‌شناختی که اصولاً در زبان متاخر باباچاهی طنز همه چیز شعر اوست، همچنان که تنها اصل ثابت زبانش تغییر است، تنها شعار جدی او طنز است و اگر نبود طنز در شعر و زبانش، شعر او به مرداب و مرداری می‌مانست که هر موجودی فقط در آن نفیر می‌کشد.

طنز به واقع تفسیر هستی‌شناسانه زیست‌جهان باباچاهی است. طنز همه دار و ندار اوست در آوردگاه زبان؛ چون ماهیت طنز شنگی است و عبور از وجه مکانیکی زبان به وجه داینامیکی شعر و طنز در شعر شاعر همزاد هم هستند.

– برخی شعر باباچاهی را بازتابی از وضعیت جامعه امروز ما می‌دانند؛ شعرهایی که در حال عبور از زیباشناسی مسلط شعر مدرن فارسی هستند! شما با این نظر موافقید؟ چرا؟

بله، من با این نظر هم باورم که شعر باباچاهی از زیبایی‌شناسی مسلط شعر مدرن فارسی عبور کرده و دست بر قضا همین عبور جسورانه او بوده که زبانش را مهم می‌کند؛ چون نگاه باباچاهی بر مدار نسبیت می‌چرخد و هیچ چیز مسلط و مقدری وجود ندارد. به همین دلیل با نگاه او می‌توان گفت «گور پدر زیبایی‌شناسی مسلط!» چون غالب شدن انگاره‌های مسلط در شعر و زبان؛ یعنی هژمونیک شدن آن در نتیجه سنگ شدن زبان؛ همان روایت و گفتمانی که فوکو ما را بدان توجه می‌دهد.

– باباچاهی با کدام اثرش به جامعه شعر بیشتر شناسانده شد؟

کتاب «نم نم بارانم» مهم‌ترین مانیفست شعری باباچاهی است که برای مخاطبان شعر ایران نقطه عطفی به‌شمار می‌رود. این اثر بی‌تردید در زمره مهم‌ترین آثار شعری یک قرن اخیر ایران قرار دارد.

– باباچاهی اما در دهه اخیر در شعر و خلوت شاعرانه خود به اعتراض رسیده است؛ این اعتراض ادبی یادآور کدام خلأ شعری عصر ماست؟

اعتراض نه وجه عرضی که وجه ذاتی شعر باباچاهی است. اعتراض در شعر باباچاهی به عنوان یک امر بیرونی نیست که حادث شده باشد. من ترجیح می‌دهم به‎جای اعتراض از تعبیر کریستوایی آن استفاده کنم و بگویم سرپیچی شعر باباچاهی در بطن و متن خود دچار نوعی سرپیچی است؛ زبان او از سرپیچی آغاز می‌شود با سرپیچی ادامه می‌ابد و به سرپیچی ختم می‌شود. در واقع، شاعر با اعوجاج‌های خود به زبانش هویت می‌دهد؛ سرپیچی از، سرپیچی به و نهایتاً سرپیچی برای خود سرپیچی. بنابراین اگر بخواهم از روش دلوزی_ گتاریانیستی در ادبیات اقلیت بهره بگیرم، این اعتراض درون ماندگار برای بقای امکان‌های تازه‌ای است که در نفی اشکال جزمی و صلبی در زبان صورت می‌گیرد.

– به عقیده مخاطبان نخبه‌گرای شعر، باباچاهی با ساختارشکنی در قاعده زبان شعر که کارکرد مألوف ما را از زبان دچار تنش می‌کند، مخاطبان شعر را تغییر می‌دهد، از همین رو مخاطبان شعر او مخاطبانی هوشمند و نکته‌سنجند که هم شعر را می‌شناسند و هم فلسفه و زبان را! این نظر درستی است؟

گمان نمی‌کنم منظور باباچاهی انتخاب مخاطبان خود باشد. او شعرش را همان‌طور که خودش دوست دارد، می‌گوید؛ ولی جنس زبانش و روایت زیبایی‌شناسانه او مخاطب را به همان سمتی که گفتید ممکن است ببرد. این نگاه البته معطوف به یک وجه نخبه‌گرایانه والیتیستی در زبان است که منظور باباچاهی نیست، چون باباچاهی در شعر دنبال مخاطب فرهیخته و هوشمند و نکته‌سنج نیست‌؛ شاعر روایت خود را اجرا می‌کند و مخاطب از پی آن می‌آید اما به یک معنی شما درست می‌گویید؛ زیرا مخاطبانی که حقیقی‎‌تر باشند و به ذات شوریدگی و شیدایی شعر نزدیک‌تر باشند دقیقه‌های شعری شاعر را بهتر و عمیق‌تر در می‌یابند و در نتیجه از لذت بیشتری برخوردار می‌شوند.

طنز همه دار و ندار «باباچاهی‌» در آوردگاه زبان/ گسل در زیبایی‌شناسی شعر؛ شگرف‌ترین کار شاعر کنگانی

– با این اوصاف، می‌توان مدعی شد که باباچاهی زبان تولتالیتر و سطح نمادین شعر را به چالش کشیده است؟

بله، شعر باباچاهی شعری نمادگرا نیست؛ چون از گونه‌های مختلف سمبلیسم که از دهه‌های سی و چهل بدین سو شاهدش بوده‌ایم و حتی در آثار اولیه خود او هم وجود داشته، به دور و برکنار است. به علاوه ما در شعرهای مدرنیستی با گونه‌ای سمبولیسم (انتزاعی یا اجتماعی) مواجه هستیم. حال آن‌که شعر باباچاهی شعری سورئال است که با عنصر تخیل و ناخودآگاه شهودی کار می‌کند و از این منظر، گونه‌های مختلف اقتدارگرایی زبانی را هم به چالش می‌کشد.

– حال با این همه نقشی که این شاعر در شعر پسامدرنیسم دارد؛ برخی با انزوای این شاعر موافقند چون بر این باورند که باباچاهی در شعر به تکرار خود رسیده بود و باید به سکوت می‌رسید تا شعرهایش تازه بماند، چقدر با این عقیده موافقید؟

انزوای شاعر بیش از آن‌که بیرونی باشد، امری درونی است. البته شاعر منزوی نیست و دو کتاب اخیر او نشان می‌دهد که او در بطن و متن حوادث همچنان جولان شعری می‌دهد؛ ولی این‌که او به تکرار رسیده است نیاز به بحث بیشتر دارد که من خودم هم در نقد باباچاهی از این زاویه حرف‌هایی دارم که می‌گذاریمش برای مجال و موسمی دیگر.

– خب، پس اینجا از رسیدن باباچاهی به تکرار در شعر عبور کنیم چون همان‌گونه که اشاره کردید، خود فضای جداگانه و طولانی‌تری را می‌طلبد. حال بگویید که شگرف‌ترین کاری که باباچاهی در شعر امروز انجام داد، چه بوده است؟

شگرف‌ترین کار باباچاهی، ایجاد گسل و ترک در زیبایی‌شناسی مرسوم هنری و شعری در ایران است؛ چون تاریخ به ما می‌گوید همیشه اتفاق‌‎های بزرگ و آفرینش‌های سترگ با بت شکنی همراه بوده است. باباچاهی در کنار رضا براهنی و یدالله رویایی الاهیات زیبایی‌شناسی مرسوم و متداول را به چالش کشیدند؛ همان کاری که نیما به نحو دیگری انجام داد و آغازگر معاصرش بود.

– بنا به اشاره شما، باباچاهی از شاعری و شعرشناسی فراتر رفت و به نظریه در شعر هم نزدیک شد اما با سکوتش در این سال‌ها این‌گونه به نظر می‌رسد که در خاطره ادبی جامعه دارد رنگ می‌بازد، این گونه نیست؟

باباچاهی با کتاب سه جلدی «گزاره‌های منفرد» کار بزرگی در به چالش کشیدن و ترک انداختن در همان سنت زیبایی‌شناسی کرد که در میانه گفت‌وگو اشاره کردم و گام مهمی را در این زمینه برداشت. در واقع، او با گزاره‌های منفرد شالوده‌های نظری ادبیات و الاهیات استتیک شعر ایران را فرو ریخت و با «نم نم بارانم» شالوده‌های تازه‎ای را به شکل عملی پی‌ریزی کرد البته کار باباچاهی بیشتر در پیرامون نقد ادبی بوده و نه نظریه ادبی. هرچند او به نظریه‌های ادبی هم اشراف دارد ولی آثار نظری‌اش را نمی‌توان در قالب نظریه ادبی گنجاند.

– برای اینکه شاعران صاحب سبک و متفکری چون باباچاهی از حافظه جمعی ما پاک نشوند، چه باید کرد؟ چرا باباچاهی با همه خدمتی که به شعر امروز کرد اما در این عصر به مانند نیما به شهرت نرسید که همچنان از آن صحبت شود، از او تنها در محافل خاص و گعده‌های خاص یاد می‌شود؟

پاسخ به این پرسش نیاز به توضیح و تدقیق بیشتری دارد. ببینید در ماندگاری یک اثر ادبی مولفه‌های مختلفی نقش‌آفرین است که همه آن هم به شاعر یا نویسنده برنمی‌گردد. همچنان که شاعران بزرگی از ایران و خارج از ایران را می‌توان نام برد که در زمان خود مورد اقبال و اعتنای جامعه نبوده‌اند. اما به گمانم ما همچنان دچار یک تاخر فرهنگی طولانی مدتیم که گریبان تقدیر تاریخی ما را رها نکرده و همچنان که در زمینه‌‎های دیگر هم دچار همین تاخر هستیم، ادبیات هم بخشی از همین پرابلماتیک است و باید سویه‌های جامعه‌شناختی، تاریخی، روان‌شناسی اجتماعی و… را مطمح نظر قرار داد.



منبع : ایبنا