ولی الله فتحی………..فاتح
به نام خداوند عشق
//////////////////////////////
من در آن فکرم، ز غوغاها ز آن سودای دل
عالمی والا و ناپیداست این دنیای دل
یک زمانی غوطه ور هستم در آن رؤیای او
بین توفانها و هم امواج آن دریای دل
یک زمانی هست آرامش به جان خوش چون نسیم
میوَزَد بر جسم و جان راحت بُوَد رعنای دل
گاهگاهی میشود عاشق به هر زیبا رخی
گَه گریزان است از خود، نیز آن غوغای دل
گه گداری میدهد پندم گریزم از بدی
گاهگاهی نغمه ها دارد به سرشیدای دل
در نهانم کِشتهای، کِی من بیابم زو اثر
هیچ آثاری ندیدم من ز آن سیمای دل
در وجودم هست این دل، لیک این دل در کجاست ؟
جای او در سینه یا مغز است این رسوای دل
هر چه باشد در درونم هست این سودا زده
جای او هر جا که بادا، اوست چون زیبای دل
«فاتحا» دنیای دل باشد چو دنیایی دگر
کار یزدان است پنهان کرده آن همتای دل .
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران