ای دلبرم ای راستگو در خود نگر بی کاست گو
مستی ز مستان عیب نیست این عیب ها در ماست گو
مستی ز مستان عیب نیست این عیب ها در ماست گو
از عشق گر چون پر شدی نوری ز آن گوهر شدی
گویی جهان پر گشته از این نور،بس زیباست گو
حالی بگشتست این جهان من را گرفتست در میان
این شور و شادی و سرور از قلب من پیداست گو
از عشق برآمد آه ما این غم بود همراه ما
تلخی نباشد در رهت این رنج چون حلواست گو
این روح من بس شاد گشت گویی فلک بر باد گشت
این دم نباشد جز تو کس اما فلک برپاست گو
ما را ز یاد خود مبر بی تو نگشته شب سحر
مارا به دل راهی بده زیرا دلت دریاست گو
چون جام من لبریز گشت نامت طرب انگیز گشت
مدهوش آن جامی شوم کاو ساغرش اینجاست گو
#صنما
شاعر صنما قاسمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو