فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 26 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

صدیقه اکبری(سوگند) – سوزِ فراق

سوزِ فراق
=======

منِ تنها، شده ام شاهد ایام لعین،
متعجب که چنین می گذرد، عمر ثمین!

به خودم می نگرم، زنده بی جان شده ام!
بِهَراسم، تهِ این قصّه بسی هست غمین!

به کدامین گُنَهَم، غم زدگی سهمِ مَن است؟!
نکند غُصه عالم شده با روح عجین

چِقَدَر دل زده از عالم و آدم شده ام!
دل من از غم این هجر، بمیرد به یقین!

نتوانم بنویسم غزلی درخورِ یار
گِره افتادهِ که آن شور و شوق سوخت چنین!

بخدا جان به لبم آمده از سوز فراق!
قَدَری را که نشد باب دلم، هست حزین

متحیر ز قدر، شکوه گری گر شده ام
همه از آتش عشقَ است، خدایا تو ببین!

پی یک معجزه، محتاج و پریشان شده ام!
ملکا!کاش! بدادم برسی، کاش! همین …

S. Akbari

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
رمل مثمن مخبون محذوف

پی نوشت:
مصرع اول (بیت اول) این غزل، مصرع اول (بیت دوم) غزل من بی تو، تو بی من می باشد.

❇از اضافه نمودن چاشنی نقد، خرسند خواهم شد.

شاعر صدیقه اکبری(سوگند)

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو