اله یار خادمیان
دارم سخنی سنگین ،با صحبتِ آهسته
فریاد نمی زیبد ، در نزد تو شایسته
دانم که به زیبایی میزانی و موزونی
هرگز نشود چشمی از دیدن تو خسته
شاید که شود لبهات ،با خنده به رویم باز
تاچشم من خسته ،با خنده شود بسته
ای صورت زیبایی، به به به شیوا یی
بی خویشتنم کردی ، با سا غر پیوسته
من از تو نمی خواهم جز آنچه تو می خواهی
ای تاج گلِ تکبیر رویِ سرِ گلدسته
با من به محبت خیز خوشروی خدا انگیز
هر چند که ناچیزم ، در نزد تو برجسته
می آ یی و می دانم یک روز تما شایی
تعجیل بکن تعجیل با صورت نا بسته
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران