فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 22 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

شورقلم هم شده محدود

قاسم پیرنظر

شورقلم هم شده محدود

دامان تو ماوای دل عاشق من بود
با رفتنت از خانه دل غصه ام افزود

من کیش تو بودم که نسنجیده گذشتی
از من که شوم مات تو در ورطه نابود

باهر که نشستم که نشان از تو بگیرم
شد مخبر اسرار ؛ گره از تله نگشود

سوگند به سرمنشاء هستی که بود عشق
من عابد محراب عبادت و تو معبود

دریا زده ام که به کف آرم گهرم را
افسوس چه تدبیراز این آب گل آلود

بعد از تو و من ، این دل سر چشمه احساس
محرم شده با درد که درهم شکند زود

هر آه که از دل برود سوخته جانم
باورکن از آن واقعه جانم همه فرسود

خشکید غزل قافیه هم مدعی ام شد
طبعم زده بیراه تراوش شده مسدود

مانند کویری که گشاید بغلش را
تا قطره ی آبی به رخش نذر کند رود

کی میشود ای صبح غزلساز ؛ بیائی
گل روید از آن آتش بد هیبت نمرود

بی جام تو مستی نکند طبع “سلیما”
از دوری تو شور قلم هم شده محدود

پیرنظر “سلیم ”

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران