در هجوم وحشیِ دیوارها، پیکر رنجور من درخود شکست
ضجه زد از بی کسی هایم خدا، تا منِ مغرور من در خود شکست
ضجه زد از بی کسی هایم خدا، تا منِ مغرور من در خود شکست
تند باد حادثه بر گونه ام، اشک حسرت رانشاند و محو شد
ذره ای از سرخوشی هایم نماند، مستی ِ انگور من درخود شکست
درخزان برگ ریز زندگی، هیچ کس تصویری از فردا نداد
درمیان زوزه های بی کسی، نغمه ماهور من درخود شکست
بسترم آتش گرفت از آهِ سرد، دیگرازجنگ روانی خسته ام
می گریزم ازشب بی انتها، پنجه های زورمن درخود شکست
زندگی آهنگ مرگش رانواخت،با اجل درگیر جنگی کهنه ام
استخوان های مرا در خود فشرد، سنگ سخت گورمن در خود شکست
#شهلا_نوروزی
شاعر شهلا نوروزی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو