روحِ بیمارش مرا آزرد، دلگیرم ازاو
در دلم شوق پریدن مرد، دلگیرم از او
در دلم شوق پریدن مرد، دلگیرم از او
چشمِ مشتاقی برای دیدنم بیدار نیست
خواب غفلت چشم اورا برد، دلگیرم از او
زیرآوارِ نبودن هایِ پر حسرت شبی
رازقیِ خانه هم پژمرد، دلگیرم از او
زخمیِ دردم اگر از پای افتادم بدان
خنجرش ازپشت برمن خورد ، دلگیرم از او
سرو قامت بودم و همچون دماوند استوار
بند بندِ قامتم شد خورد …دلگیرم از او
تا که بود اینجا گلستان بود و بلبل نغمه خوان
رفتُ بلبل مرد و گل افسرد …دلگیرم از او
باز شعرم شد تمام و من تمام و او تمام
عاشق و معشوق اینجا مرد …دلگیرم از او
#شهلا_نوروزی
شاعر شهلا نوروزی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو