در فکر رفتن هستی و من ناتوانم-
بعد از تو حتی یک نفس تنها بمانم
بعد از تو حتی یک نفس تنها بمانم
غرق خیالت میشوم، درگیر حست
یاد تو را هم در کنارم مینشانم
عمری میان عقل و دل جنگ و جدال است
از لحظه ای که عشق را دادی نشانم
رو زرد و چشمم سرخ و لبهایم کبود است
دیگر به لطفت جور شد رنگین کمانم
لب را ببین آهنگ رفتن میزند، وای!
ابری شده ،،، باران گرفته آسمانم
قدری بمان! در سینه ام آشوب و بلواست!
گِل شد زمین از گریه های بی امانم!
در گیر و دار رفتنت مبهوت و منگم
قصد سفر کردی چرا؟! من که همانم!
این را بدان! بارفتنت می میرد این دل!
با من بمان کنج قفس ! آرام جانم!
#شهلا_نوروزی
شاعر شهلا نوروزی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو