تو رفتی از نگاه من ، شبی دلگیر و بارانی
ومن دلتنگ آن چشمم که گشته خیس و طوفانی
ومن دلتنگ آن چشمم که گشته خیس و طوفانی
مرا در خود فرو برده سکوت سرد و سنگینت
نجاتم می دهی آیا، از این تشویش و حیرانی؟
و هرشب اشک من با چشم مستت، قصه ها دارد
تو چیزی از دل و از ماجرای دل ، نمی دانی
به هر آه تو می گریم ،به لبخند تو می خندم
تو مختاری به هر سازی ، دل من را برقصانی
غزل لکنت گرفت و شعر دارد زار می گرید
از این تقدیر نحسی که نشسته روی پیشانی
به چشمم گفته ام هرگز نبیند غیر چشمت را
اگر چه حاصل دیدن نباشد غیر ویرانی
#شهلا_نوروزی
شاعر شهلا نوروزی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو