نه بیدردی است گر اشکم به چشم تر نمی آیدمـرا از سـیرچـشـمـی در نظـر گـوهر نمـی آیدبـه چـشـم پـاک کـرد آیینـه تـسـخـیر آن پـریرو راچـنـین فـتـح نـمـایـا…
نه بیدردی است گر اشکم به چشم تر نمی آید | مـرا از سـیرچـشـمـی در نظـر گـوهر نمـی آید |
بـه چـشـم پـاک کـرد آیینـه تـسـخـیر آن پـریرو را | چـنـین فـتـح نـمـایـانـی ز اسـکـنـدر نـمـی آید |
نـمـانـد از سـرد مـهـریـهـای دوران در جـگـر آهـم | درختی را که سرما سوخت دودش برنمی آید |
چـنـیـن کـز عـالـم آب آمـد آن سـرو روان بــیـرون | نـهال طـوبـی از سـرچـشـمـه کـوثـر نـمـی آید |
اگـر اهل دلی بـر تـیره بـخـتـی صـبـر کـن صـائب | کـه داغ کـعـبـه از زیر سـیـاهـی بـر نـمـی آیـد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج