گـه درون خـرقـه گـاهی درکـفـن می جـویمشاو درون جــان و مـن درپــیـرهـن مـی جــویـمــشاو درون خـلـوت انـدیشـه گـرم صـحـبـت اسـتمـن چـراغ دل بـه کـف در …
گـه درون خـرقـه گـاهی درکـفـن می جـویمش | او درون جــان و مـن درپــیـرهـن مـی جــویـمــش |
او درون خـلـوت انـدیشـه گـرم صـحـبـت اسـت | مـن چـراغ دل بـه کـف در انجـمـن می جـویمـش |
آن پرپر و همچو حسن خود غریب افتاده است | مـن سـفـر ناکـرده در خـاک وطـن مـی جـویمـش |
نـو گـلـی کــز پــرده دل بــرون نـنـهـاده اســت | بـا چـراغ شـبـنـم ازصـحـن چـمـن مـی جـویمـش |
خـاتـم اقـبــال در دسـت سـلـیـمـان دل اسـت | از پـریشـان خـاطـری من ز اهرمن می جـویمـش |
لامکان تـنگ است بـر جـولان آن مشکین غزال | شوخ چشمی بـین که درناف ختـن می جویمش |
گر چه می دانم بـه گل خورشید رانتوان نهفت | همچـنان در مشت خاک خویشتـن می جـویمش |
چــرخ بــا صــد دیـده بــیـنـا نـشــان او نـیـافـت | من بـه چشم بـستـه دربـیت الحزن می جویمش |
مـی پــرد در آرزوی دیـدنـش چــشـم سـهـیـل | آن عـقـیقـی راکـه مـن انـدر یمـن مـی جـویمـش |
بــا ســیـه روزان ســری دارد مـه شــبــگـرد او | می شـوم بـاریک،در زلـف سـخـن می جـویمـش |
لاله رخـسـاری کـه جـنت تـشـنه دیدار اوسـت | درحــریـم غـنـچــه گـل پــیـرهـن مـی جــویـمـش |
این جـواب آن غـزل صـائب که وقتـی گفـتـه اند | سخت نایاب است آن گوهر که من می جویمش |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج