در سـینه دلت مایل هر شـعـله آهی اسـتدر سیم سفید تـو عجـب سنگ سیاهی اسـتجـان از سـر مـیـدان تــو بــیـرون نـتـوان بــردکز صف زده مژگان تـو هر گونه سـپـ…
در سـینه دلت مایل هر شـعـله آهی اسـت | در سیم سفید تـو عجـب سنگ سیاهی اسـت |
جـان از سـر مـیـدان تــو بــیـرون نـتـوان بــرد | کز صف زده مژگان تـو هر گونه سـپـاهی اسـت |
یک بـاره نشـاید ز کسـی چـشـم بـپـوشـی | کاسوده دل از چشم تو گاهی به نگاهی است |
فــریــاد کــه دل در ســر ســودای تــو مــا را | انداخت بـه راهی که بـرون از همه راهی است |
گـر شــاهـد درد دل عـاشــق رخ زرد اســت | در دعـوی عـشـق تـو مرا طـرفـه گـواهی اسـت |
از خــط تــو مـهـر کــهـنـم تــازه شــد امــروز | نازم سـر خـطـت کـه عـجـب مهر گیاهی اسـت |
چـون خـون مـرا تـیـغ تــو هـر لـحـظـه نـریـزد | کز عشـق تـوام هر نفسـی تـازه گناهی اسـت |
هـرگـز نـکـشــم مـنـت خــورشــیـد فـلـک را | تـا بـر سـر من سـایه کـج کـرده کـلـاهی اسـت |
در کوی کسی عشق فکنده ست به چاهم | کز هر طرفش یوسفی افتـاده بـه چـاهی است |
انــدیــشـــه ای از فـــتـــنــه افــلــاک نــدارد | آن را کـه ز خـاک در مـی خـانـه پـنـاهـی اسـت |
گویند فروغی که مه و سـال تـو چـون است | در مملکت عشـق نه سـالی و نه ماهی اسـت |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج