مــرا زمــانــه در آن آســتـــانــه جـــا داده ســتچـنین مقـام کـسـی را بـگـو کـجـا داده سـتخـوشـم بـه آه دل خـسـتـه خـاصه در دل شـبکـه این مـعـامـلـه…
مــرا زمــانــه در آن آســتـــانــه جـــا داده ســت | چـنین مقـام کـسـی را بـگـو کـجـا داده سـت |
خـوشـم بـه آه دل خـسـتـه خـاصه در دل شـب | کـه این مـعـامـلـه را هم بـه آشـنا داده سـت |
تـو مـسـت گـردش پـیمـانـه اش چـه مـی دانی | که دور نرگس ساقی به ما چه ها داده ست |
بـه خـون مـن صـنمی پـنجـه را نگـارین سـاخـت | که کشتـه را ز لب لعل خـون بـها داده اسـت |
چــنــان ز درد بــه جــان آمــدم کــه از رحــمــت | طـبـیب عـشـق بـه مـن مـژده دوا داده سـت |
به تشنه کامی خود خوش دلم که خضر خطش | مـرا نـویـد بـه سـر چـشـمـه بــقـا داده سـت |
بـه خـون خـویش تـپـیدیم و سـخـت خـرسـندیم | که آن دو لعل گواهی بـه خـون ما داده سـت |
خـــبـــر نــداشــت مــگــر از جـــراحـــت دل مــا | که زلف مشک فشان بـر کف صبـا داده سـت |
خــراش ســیـنـه صـاحــب دلـان فـزون تــر شــد | تـراش خـط مگر آن چـهره را صـفـا داده سـت |
کــمــال حــســن بــه یـوســف رســیــد روز ازل | جــمـال وجــه حـسـن دولـت خـدا داده سـت |
مــهـی نــشــانــده بــه روز ســیـه فــروغــی را | کــه آفــتـــاب فــروزنــده را ضــیــا داده ســت |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج