گر چه از مشق جنون خواب پریشان شده امخــط آزادی اطــفــال دبـــســتـــان شــده امخـود فـروشـی اسـت گـران بــر دل آزاده مـنراضـی از جـوش خـریـدار بـه زن…
گر چه از مشق جنون خواب پریشان شده ام | خــط آزادی اطــفــال دبـــســتـــان شــده ام |
خـود فـروشـی اسـت گـران بــر دل آزاده مـن | راضـی از جـوش خـریـدار بـه زنـدان شـده ام |
منم آن کشـتـی بـی حـوصـله در بـحـر وجـود | کـز گـرانبـاری خـود تـشـنه طـوفـان شـده ام |
مـنـت ابــر بــهـارســت مـرا بــر خــس و خــار | تــا دریــن بــادیـه از آبــلــه پــایــان شــده ام |
شـهر افسـرده تـر از خـاک فـراموشـان اسـت | تا من از شهر چو مجنون بـه بـیابـان شده ام |
غوطه ها در عرق خـود زده ام چـون گل صبـح | تـا سـرافـراز بــه یـک زخـم نـمـایـان شـده ام |
آب را سـرو اگر سـر بـه گلسـتـان داده اسـت | مـن زمـین گـیر از آن سـرو خـرامـان شـده ام |
بــی تأمـل دل ســنـگـیـن تــو مـی گــردد آب | گـر بـدانـی چـه قـدر تـشـنـه بــاران شـده ام |
دل ســیـلــاب بــه ویـرانـی مــن مـی ســوزد | بـس که در حـسرت تـعمیر تـو ویران شده ام |
مـشــق نـظــاره روی تــو مـرا مـنـظــورســت | اگـر از جـمـلـه خـورشـید پـرسـتـان شـده ام |
از کلف چـهره من چـون مه کنعان پـاک اسـت | رو ســیـاه از اثــر ســیـلـی اخــوان شــده ام |
مژه در چـشم تـرم پـنجـه مرجـان شده است | تـا نـظـر بـاز بـه آن سـیـب زنـخـدان شـده ام |
مـی گـزم در حـرم وصـل ز مـحـرومـی دسـت | خشک در بـحر چو سرپـنجه مرجـان شده ام |
بــه زبـــان آمــده صــائب در و دیــوار بــه مــن | تا سخنگوی و سخنساز و سخندان شده ام |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج