اشـکم ز دل بـه چـهره دویدن گرفـت بـازاین خـانه شـکسـتـه چـکیدن گرفت بـازآه ضـعـیف مـن کـه بـه روزن نمی رسـیدبـر روی چـرخ، نیل کـشـیدن گـرفـت بـازشد تا…
اشـکم ز دل بـه چـهره دویدن گرفـت بـاز | این خـانه شـکسـتـه چـکیدن گرفت بـاز |
آه ضـعـیف مـن کـه بـه روزن نمی رسـید | بـر روی چـرخ، نیل کـشـیدن گـرفـت بـاز |
شد تازه داغ کهنه ام از روی گرم عشق | این میوه های خـام رسـیدن گـرفـت بـاز |
نیش شکستـگی بـه سویدای دل رسید | این خـون نیم مرده چـکـیدن گـرفـت بـاز |
هر دانه اشـک را که فـرو خـورده بـود دل | از تـنگـنـای حـوصـلـه چـیدن گـرفـت بـاز |
بـــــاد مــــراد آه دلــــم راز جـــــا ربـــــود | ایـن بــحـر آرمـیـده تـپــیـدن گـرفـت بــاز |
از تــرکـتــاز غـم دل صـد پــاره هـر طـرف | چـون لشکر شکسـتـه دویدن گرفت بـاز |
آهی عـلـم کـشـید ز هـر ذره خـاک مـن | مـور ضــعــیـف بــال پــریـدن گـرفـت بــاز |
نبـضـی کـه بـود از رگ خـواب آرمـیده تـر | از شـوق دسـت یار جـهیدن گـرفـت بـاز |
از لاله دشـت دام تـماشـا بـه خـاک کـرد | دل از سـواد شـهـر رمـیـدن گـرفـت بــاز |
دیگـر دل ضـعـیف مـن از رشـتـه هـای آه | بـرخـود چـو کـرم پـیله تـنیدن گرفـت بـاز |
هـر دانــه امــیـد کــه در زیـر خــاک بــود | از نـوبــهـار وصــل، دمـیـدن گـرفــت بــاز |
هــر مــویـم از حــلــاوت آن لــعــل آبــدار | انگشت خود چو شمع مکیدن گرفت باز |
چشمی که بـا خیال تـو در خواب ناز بـود | از مــژده وصــال، پــریــدن گــرفــت بـــاز |
این آن غـزل که مولوی روم گفتـه اسـت | سـیمرغ کـوه قـاف، رسـیدن گـرفـت بـاز |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج