فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 4 مرداد 1403

شماره ٨: اشکم ز دل به چهره دویدن گرفت باز

اشـکم ز دل بـه چـهره دویدن گرفـت بـازاین خـانه شـکسـتـه چـکیدن گرفت بـازآه ضـعـیف مـن کـه بـه روزن نمی رسـیدبـر روی چـرخ، نیل کـشـیدن گـرفـت بـازشد تا…

اشـکم ز دل بـه چـهره دویدن گرفـت بـازاین خـانه شـکسـتـه چـکیدن گرفت بـاز
آه ضـعـیف مـن کـه بـه روزن نمی رسـیدبـر روی چـرخ، نیل کـشـیدن گـرفـت بـاز
شد تازه داغ کهنه ام از روی گرم عشقاین میوه های خـام رسـیدن گـرفـت بـاز
نیش شکستـگی بـه سویدای دل رسیداین خـون نیم مرده چـکـیدن گـرفـت بـاز
هر دانه اشـک را که فـرو خـورده بـود دلاز تـنگـنـای حـوصـلـه چـیدن گـرفـت بـاز
بـــــاد مــــراد آه دلــــم راز جـــــا ربـــــودایـن بــحـر آرمـیـده تـپــیـدن گـرفـت بــاز
از تــرکـتــاز غـم دل صـد پــاره هـر طـرفچـون لشکر شکسـتـه دویدن گرفت بـاز
آهی عـلـم کـشـید ز هـر ذره خـاک مـنمـور ضــعــیـف بــال پــریـدن گـرفـت بــاز
نبـضـی کـه بـود از رگ خـواب آرمـیده تـراز شـوق دسـت یار جـهیدن گـرفـت بـاز
از لاله دشـت دام تـماشـا بـه خـاک کـرددل از سـواد شـهـر رمـیـدن گـرفـت بــاز
دیگـر دل ضـعـیف مـن از رشـتـه هـای آهبـرخـود چـو کـرم پـیله تـنیدن گرفـت بـاز
هـر دانــه امــیـد کــه در زیـر خــاک بــوداز نـوبــهـار وصــل، دمـیـدن گـرفــت بــاز
هــر مــویـم از حــلــاوت آن لــعــل آبــدارانگشت خود چو شمع مکیدن گرفت باز
چشمی که بـا خیال تـو در خواب ناز بـوداز مــژده وصــال، پــریــدن گــرفــت بـــاز
این آن غـزل که مولوی روم گفتـه اسـتسـیمرغ کـوه قـاف، رسـیدن گـرفـت بـاز

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج