از حد گذشت درد و به درمان نمیرسیمبر لب رسید جان و به جانان نمیرسیمگر رهروان بـه کـعـبـه مقـصـود میرسـندما جـز بـه خـارهای مغـیلان نمیرسـیمآنانکه راه ع…
| از حد گذشت درد و به درمان نمیرسیم | بر لب رسید جان و به جانان نمیرسیم |
| گر رهروان بـه کـعـبـه مقـصـود میرسـند | ما جـز بـه خـارهای مغـیلان نمیرسـیم |
| آنانکه راه عشـق سـپـردند پـیش از این | شبـگیر کرده اند بـه ایشـان نمیرسـیم |
| ایشـان مـقـیم در حـرم وصـل مـانده اند | ما سعی میکنیم و به دربـان نمیرسیم |
| بـوئی ز عـود مـی شـنود جـان مـا ولـی | در کـنه کـار مـجـمره گـردان نمیرسـیم |
| چـون صـبـح در صفا نفس صـدق میزنیم | لیکـن بـه آفـتـاب درخـشـان نمیرسـیم |
| در مسـکنت چـو پـیرو سلمان نمیشویم | در سلطنت بـه جاه سلیمان نمیرسیم |
| همچـون عبـید واله و حیران بـمانده ایم | در ســر کـارخــانـه یـزدان نـمـیـرسـیـم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج











