چونان ز وحشت عشقت دلم هراسان استکه اولین نفسم جـان سپـردن آسـان استاگـر بــه جــان مـنـت صـدهـزار فـرمـان اسـتخـلـاف رای تـو کـردن خـلـاف امـکـان اسـت…
چونان ز وحشت عشقت دلم هراسان است | که اولین نفسم جـان سپـردن آسـان است |
اگـر بــه جــان مـنـت صـدهـزار فـرمـان اسـت | خـلـاف رای تـو کـردن خـلـاف امـکـان اسـت |
میان بـه کشتـن من بـسـتـه ای و خـرسندم | که در میانه نخستـین حجـاب ما جان است |
بـه عـشـق زلف و رخـت فارغـم ز دیر و حـرم | که این معـامله بـیرون ز کفـر و ایمان اسـت |
مــجــاور ســر کــوی تــو ای بــهــشــتــی رو | اگــر بــه خــلـد رود در بــلـای زنـدان اســت |
اگـر بــه خــاتــم لـعـل تــو مـور یـابــد دســت | هزار مرتـبـه اش فـخـر بـر سـلـیمـان اسـت |
مـگـر بـه یـاد لـبــت بــاده مـی دهـد سـاقـی | که خاک میکده خوش تـر ز آب حـیوان است |
بــگــو چــگـونـه کــنـم دعــوی مـســلـمـانـی | که در کمین من آن چشم نامسلمان است |
مـیـان جــمـع پــریـشــان شـاهـدی شـده ام | که از مشاهده اش مجمعی پـریشان است |
بـه راه عـشـق بـه مـردانـگـی سـپـردم جـان | که هر که جان نسپـارد نه مرد میدان است |
مــهـی نـشــانـد بــه روز ســیـه فــروغــی را | کـه پــرتـوی ز رخـش آفـتــاب تــابــان اسـت |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج