مکن ای دوست غریبـم سر سودای تو دارممــن و بــالــای مــنـاره کــه تــمـنـای تــو دارمز تو سرمست و خمارم خبـر از خویش ندارمسـر خـود نـیـز نـخـارم کـه ت…
مکن ای دوست غریبـم سر سودای تو دارم | مــن و بــالــای مــنـاره کــه تــمـنـای تــو دارم |
ز تو سرمست و خمارم خبـر از خویش ندارم | سـر خـود نـیـز نـخـارم کـه تــقـاضـای تـو دارم |
دل من روشن و مقبل ز چه شد با تو بگویم | کـــه در ایــن آیــنــه دل رخ زیــبـــای تـــو دارم |
مکـن ای دوسـت ملـامـت بـنگـر روز قـیامت | همـه مـوجـم همه جـوشـم در دریای تـو دارم |
مشـنو قـول طـبـیبـان کـه شـکـر زاید صـفـرا | به شکر داروی من کن چه که صفرای تو دارم |
هله ای گنبـد گردون بـشـنو قـصـه ام اکنون | کـه چـو تـو همـره مـاهم بـر و پـهنای تـو دارم |
بـــر دربـــان تـــو آیــم نــدهــد راه و بـــرانــد | خبـرش نیست که پـنهان چه تماشای تو دارم |
ز درم راه نــبـــاشــد ز ســر بــام و دریــچــه | ســتــر الـلـه عــلـیـنـا چــه عـلـالـای تــو دارم |
هله دربـان عـوان خـو مدهم راه و سـقط گو | چـو دفـم می زن بـر رو دف و سـرنای تـو دارم |
چـو دف از سـیلی مطـرب هنرم بـیش نماید | بـزن و تـجـربـه می کـن همـه هیهای تـو دارم |
هله زین پـس نخروشم نکنم فتـنه نجـوشم | بــه دلـم حـکـم کـی دارد دل گـویـای تــو دارم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج